امکان و جواز فهم قرآن ( قسمت اول ) (1)
امکان و جواز فهم قرآن ( قسمت اول ) (1)
نويسنده: استاد آيت الله محمد تقي مصباح يزدي (دامت برکاته)
چکيده
کليد واژه ها : فهم قرآن ، تفسير قرآن ، امکان فهم قرآن ، جواز فهم قرآن ، حديث گرايي ، شبهات اخباريان.
مقدمه
موضوع فهم و تفسير قرآن از دير باز مورد توجه دانشمندان بوده و ديدگاه هاي گوناگوني درباره ي آن مطرح شده است. از يک منظر کلي ، اين ديدگاه ها را مي توان در دو دسته ي « ديدگاه هاي قايل به امتناع فهم » و « ديدگاه هاي قايل به امکان فهم » خلاصه کرد. هر يک از اين دو ديدگاه ، خود داراي ديدگاه هاي فرعي هستند که به بخشي از آنها شاره مي کنيم. مجموعه اول را مي توان به سه زير مجموعه تقسيم کرد:
1. هيچ متني را نمي توان به درستي فهميد؛ زيرا فهم ها همواره تحت تاثير پيش فرض ها و ذهنيت ها هستند و با هر بار مراجعه به متن ، فهم جديدي خواهيم داشت و معناي نهايي متن هيچ گاه روشن نخواهد شد . اين ديدگاه ابتدا در ميان دانشمندان غربي مطرح شده است. آنان خود در اين باره همداستان نيستند ، بلکه داراي ديدگاه هاي متفاوت ، و گاه متضادي - هستند. نو انديشان مسلمان نيز ترجمه ي افکار ياد شده را گاهي به نام صاحبان اصلي و گاهي به نام خود مطرح کرده اند. (2)
2. قرآن کريم به عنوان يک کتاب الهي به هيچ وجه قابل فهم همگان نيست؛ زيرا براي انسان هاي عادي در حکم سخنان رمز گونه است و فهم آن جز از راه فرا گرفتن از معصومان عليهم السلام ميسر نخواهد شد. اين ديدگاه به اخباريان افراطي مانند سيد محمد بن علي مشهور به سيد ميرزا جزايري صاحب جوامع الکلم نسبت داده شده و مقتضاي برخي از دلايل آنان ضرورت رجوع به اهل بيت عليهم السلام در تفسير است. (3)
3. هر چند قرآن معما گونه نيست و بخش هاي بسياري از آن قابل فهم است ولي احکام نظري را نمي توان از قرآن استنباط نمود ، بلکه بايد از معصومان دريافت کرد. (4)
در مجموعه دوم نيز مي توان به زير مجموعه هاي مختلفي اشاره کرد ؛ از جمله :
1. ظاهر آيات قرآن براي همه قابل فهم است و در فهم قرآن هيچ نيازي به رجوع به اهل بيت عليهم السلام نيست. خاستگاه اين ديدگاه در ميان اهل سنت است که به گزاره ي « حسبنا کتاب الله » ( کتاب خدا براي ما کافي است) قايلند و مراد خدا را در ظاهر قرآن جست و جو کرده و مدعي فهم همه جانبه و کامل آن هستند. شکل افراطي اين ديدگاه در ميان برخي از اشاعره ديده مي شود که به خاطر جمود بر ظاهر الفاظ و عبارات قرآن ، به جسمانيت خداي تعالي معتقد شده اند. در دوران معاصر، تفسير الهدايه و العرفان نگاشته ي ابوزيد دمنهوري نمونه اي از اين ديدگاه ( امکان فهم همه جانبه قرآن بدون نياز به منبعي ديگر) به شمار مي آيد.
2. علاوه بر ظاهر قرآن که قابل فهم همگان است ، قرآن داراي معارف باطني و پوشيده اي است که انسان هاي غير معصوم نيز مي توانند بدان راه يابند. باطنيان و متصوفه از قايلان به اين ديدگاهند. (5)
3. اگرچه قرآن قابل فهم عموم کساني است که به زبان عربي آگاهند ، اما به دليل عدم بيان جزئيات احکام مطرح شده در آن و وجود مراتب و سطوح مختلفي از معنا براي آيات ، دست يابي به همه ي مراتب فهم آن از توان انسان هاي عادي خارج است و در اين باره به راهنماي معصومان نيازمنديم.
ديدگاه هاي قايل به امتناع فهم
1- دليل عقلي
نقد : درست است که قرآن داراي معارفي متعالي است و ژرفاي آن از دسترس انسان هاي عادي خارج است ، اما اين مطلب دليلي بر امتناع مطلق فهم آن نيست ؛ زيرا قرآن کريم با وجود داشتن معارف بلند و ژرف ، معاني قابل فهم انسان هاي عادي نيز دارد و از عصر نزول تا به حال همواره در معرض فهم آنان بوده است ، ولي کتاب هاي تخصصي علمي فقط براي متخصصان نوشته شده و عموم مردم مخاطب آنها نيستند افزون بر اين ، آيات و روايات نيز بر امکان فهم قرآن دلالت دارند که در جاي خود بيان خواهد شد.
2. دلايل قرآني
« انه لقرآن کريم في کتاب مکنون لا يمسه الا المطهرون»؛ راستي که آن خواندني ارجمندي است که در نوشتاري پنهان قرار دارد و جز پاک شدگان بدان دست نمي يابند. استدلال به آيات مزبور بر اين مبنا استوار است که اين آيات ، از قرآن موجود در دست بشر سخن مي گويند و مقصود از « مطهرون» ، پيامبر صلي الله عليه و آله و سلم و امامان معصوم عليهم السلام و مقصود از«مسّ» ، پي بردن به مفاد و مراد آيات است. بدين سان ، مفاد آيه اين است که جز معصومان کسي به معاني و معارف قرآن دست نمي يابد.
نقد : مبناي استدلال مزبور دليل روشني ندارد ؛ زيرا ظاهر آيه آن است که جمله ي « لا يمسّه إلا المطهرون» در مقام توصيف قرآن موجود در لوح محفوظ است و به قرآن تنزل يافته ي در دست بشر نظري ندارد؛ چنان که مقصود از عدم مسّ آن عدم امکان علم حضوري غير معصومان به آن است. ( 7)
بنابراين ، فهم و تفسير آيات قرآن در آيه ي شريفه مد نظر نيست. احتمال هاي ديگري نيز درباره ي اين آيه وجود دارد که هيچ يک با ظاهر آن تناسبي ندارد ، هر چند همه ي آنها در نقد امتناع فهم قرآن به کار مي آيند.(8)
ب. تعليم قرآن به مردم : در چهار آيه ، به آموزش کتاب و حکمت توسط پيامبر صلي عليه و آله و سلم تصريح شده است: در آيه ي 129 بقره ، از زبان حضرت ابراهيم عليه السلام اين دعاي اجابت شده را نقل مي کند : « ربنا و ابعث فيهم رسولا متهم يتلو عليهم آياتک و يعلمهم الکتاب و الحکمه و يزکيهم إنک انت العزيز الحکيم» ؛ خداوندگارا ! در ميانشان فرستاده اي از آنان برانگيز که آيات تو را بر آنان مي خواند؛ کتاب و حکمت بديشان مي آموزد و آنان را پاک مي سازد ؛ راستي که تو خود شکست ناپذير فرزانه اي و در آيه ي 164 آل عمران از بعثت پيامبري که تلاوت آيات ، تزکيه و تعليم کتاب و حکمت را عهده دار است ، سخن به ميان آورده است : « لقد من الله علي الکومنين إذا بعث فيهم رسولا من أنفسهم يتلو عليهم آياته ويزکيهم و يعلمهم الکتاب و الحکمه .... » ؛ به راستي خداوند بر مؤمنان منت نهاد ( و به ايشان نعمتي بزرگ بخشيد) آن گاه که در ميانشان فرستاده اي از خودشان برانگيخت تا آيات او را بر آنان بخواند و پاکشان سازد و کتاب و حکمت بديشان بياموزد. در آيات 151 بقره و 2 جمعه نيز از لطف خداوند در فرستادن چنين پيامبري سخن گفته است : « کما أرسلنا فيکم رسولا منکم يتلو عليکم آياتنا و يزکيکم و يعلمکم الکتاب و الحکمه و يعلمکم ما لم تکونوا تعلمون» ؛ همان گونه که در ميانتان فرستاده اي از خودتان فرستاديم که آيات ما را بر شما مي خواند ، پاکتان مي سازد و کتاب حکمت به شما مي آموزد و آنچه را نمي دانستيد به شما ياد مي دهد. و « هو الذي بعث في الاميين رسولا منهم يتلو عليهم آياته و يزکيهم و يعلمهم الکتاب و الحکمه و إن کانوا من قبل لفي ضلال مبين» ؛ او کسي است که در ميان درس ناخواندگان فرستاده اي از ايشان برانگيخت که آيات او را بر آنان مي خواند ، پاکشان مي سازد و کتاب و حکمت به ايشان مي آموزد و به تحقيق آنان پيش از اين در گمراهي آشکاري بودند.
مفاد اين آيات آن است که بدون تعليم پيامبر صلي الله عليه و آله و سلم راهي به فهم مقصود خدا از آيات قرآن وجود ندارد.
1. گرچه مفاهيم قرآن و شرح وتفسير مشکلات آن ، که در آيه ي 44 نحل نيز آمده است « و أنزلنا اليک الذکر لتبين للناس ما نزل إليهم»؛ ما ذکر - قرآن - را بر تو فرستاديم تا براي مردم آنچه را به سويشان فرود آمده ، روشن سازي.
وظيفه ي پيامبر صلي الله عليه و آله و سلم دانسته شده ؛ ولي اين وظيفه ويژه مواردي است که قرآن کريم برخي از مطالب را به اجمال مطرح کرده و بيان تفصيلي آن را به عهده ي پيامبر صلي الله عليه و آله و سلم گذارده است و (9) مانند فرمان به پا داشتن نماز در قرآن که به زمان و مکان و تعداد رکعات و چگونگي انجام آن هيچ اشاره اي نشده است و اين جزئيات از راهي جز بيان پيامبر صلي الله عليه و آله و سلم - يا جانشينان معصوم ايشان - به دست نمي آيد. بنابراين ، آيات مورد بحث دلالتي بر عدم امکان فهم آيات قرآن ندارند.
2. معلم بودن پيامبر صلي الله عليه و آله و سلم هيچ تلازمي با عدم امکان فهم قرآن ندارد ؛ زيرا معلم آسان کننده ي فرايند فهم و يادگيري است و اصل امکان فهم کتاب ، پيش فرض آن است؛ يعني با فرض قابل فهم بودن کتاب يا نوشته اي - که نياز به معلم هم دارد - معلمي براي آن در نظر مي گيرند.
3. اگر بپذيريم که ظاهر آيات مورد بحث بر عدم امکان فهم قرآن پيش از تعليم پيامبر صلي الله عليه و آله و سلم دلالت دارند، با آيات و رواياتي که بر امکان فهم دلالت مي کنند. ناسازگار مي باشند و چون دلالت آيات و روايات بيانگر امکان فهم قرآن قطعي و در مواردي صريح است نمي توان از مفاد آنها دست برداشت ؛ بلکه بايد آيات مورد بحث را به يکي از گونه هاي زير توجيه کرد:
الف. مراد از اين آيات تعليم همه ي قرآن نيست ، بلکه پيامبر صلي الله عليه و آله و سلم آيات ويژه اي را که فهم آن از سطح درک مردم فراتر است تعليم مي دهد. شاهد اين جمع ، رواياتي است که آيات قرآن را - از حيث مراتب فهم - به چند دسته تقسيم مي کند؛ مانند : « ... ثم قسم کلامه ثلاثة اقسام فجعل قسما يعرفه العالم و الجاهل و قسما لا يعرفه الا من صفا ذهنه و لطف حسه و صح تمييزه ممن شرح الله صدره للاسلام و قسما لا يعرفه الا الله و امناؤه و الراسخون في العلم.» (10)
امير المؤمنين عليه السلام در اين روايت مي فرمايد: خداوند سخنش را سه بخش کرده است : بخشي از آن به گونه اي است که عالم و جاهل آن را مي شناسد و مي فهمد و بخشي از آن را جز کسي که ذهنش با صفا ، حسش لطيف و بازشناسي وي درست و صحيح است - از کساني که خدا سينه شان را براي اسلام گشوده است - نمي فهمد و بخشي ديگر به گونه اي است که جز خدا و امانت داران او و راسخان در علم آن را نمي دانند.
ب. مراد از اين آيات ، تعليم مراتب بالاي فهم قرآن است ؛ يعني فهم هر آيه اي از قرآن داراي مراتبي است. برخي از اين مراتب را همه مي فهمند، اما برخي از آن را بايد از پيامبر صلي الله عليه و آله و سلم ياد بگيرند. شاهد اين جمع ، رواياتي است که تفاوت درجات معناهاي قرآن را مطرح کرده است. امام صادق عليه السلام مي فرمايد : « کتاب الله علي اربعة اشياء : علي العبارة و الاشارة و اللطائف و الحقائق . فالعبارة للعوام و الاشارة للخواص و اللطائف للاولياء و الحقائق للانبياء» ؛ (11) کتاب خداي - عزوجل - بر چهار چيز مشتمل است: بر عبارت و اشارت و لطايف و حقايق براي عموم ( توده ي مردم ) و اشارت براي خاصان و لطايف براي اوليا و حقايق براي پيامبران است. ( 12)
3. دلايل روايي
نقد : مراد از اين روايات فهم کامل و تام قرآن ، اعم از ظاهر و باطن ، است که ويژه ي پيامبر صلي الله عليه و آله و سلم و وارثان علوم اوست و رواياتي بر آن دلالت دارند ؛ مانند روايتي که از امام باقر عليه السلام نقل شده است : « ما يستطيع احد ان يدعي انه جمع القرآن کله ظاهره و باطنه غير الاوصياء» ؛ (14) کسي جز اوصياي پيامبر نمي تواند ادعا کند که همه قرآن ، ظاهر و باطنش ، را گرد آورده است. بر همين اساس ، در روايتي ديگر امام صادق عليه السلام در قالب استفهام انکاري به ابوحنيفه مي فرمايد : « تعرف کتاب الله حق معرفته؟» ؛(15) آيا قرآن را آن گونه که بايد ، مي شناسي؟
برخورد سطحي با آيات قرآن و گمان درک همه ي حقايق آن ، فکر باطلي بود که در زمان امامان عليهم السلام در ميان برخي از عالمان رواج داشت ، غافل از اينکه قرآن داراي مراتبي از معاني است که عقل عادي به تمامي آن راه نمي يابد. روايات ياد شده در صدد نفي چنين توهم و ادعايي است و فهم و ظاهر آيه ها را نفي نمي کند.
همچنين امام باقر عليه السلام در روايت ديگري فرمودند: « و ليس شيء ابعد من عقول الرجال من تفسير القرآن . ان الاية لتکون اولها في شيء و آخرها في شيء و هو کلام متصل يتصرف علي وجوه» ؛(16) از عقل مردان (مردم) چيزي دورتر از تفسير قرآن نيست؛ به راستي که ابتداي آيه درباره ي چيزي و انتهاي آن درباره ي چيزي (ديگر) است و حال آنکه سخني پيوسته است و به صورت هاي مختلفي در مي آيد.
اين گونه روايات نيز بر اين نکته تاکيد دارند که رعايت نکردن قواعد تفسير ، ما را از فهم ظاهر قرآن نيز باز مي دارد. شاهد اين سخن ، بخش پاياني روايت است که بر تفاوت ابتدا و انتهاي برخي آيات قرآن (در عين پيوستگي) دلالت دارد. ممکن است ابتداي آيه درباره ي مسائل اين جهاني و انتهاي آن درباره ي مسائل جهان ديگر باشد و يا ابتداي آن درباره ي موجودات مادي و انتهاي آن درباره ي موجودات غير مادي باشد.
همچنين ممکن است ابتداي آيه ، حکمي از احکام فرعي و انتهاي آن مسئله اي هستي شناختي باشد. پس دقت در اين گونه ويژگي ها به هنگام تفسير قرآن ضروري است، در حالي که نگاهي به تفسير هاي مخالفان اهل بيت عليهم السلام در صدر اسلام بي دقتي آنان را در فهم و تفسير قرآن آشکار مي سازد و اعتراض اهل بيت عليهم السلام در روايات مورد بحث به چنين افرادي است.
با توجه به مطالب پيش گفته معلوم شد که مراد از «الرجال» در اين روايات ، افراد خاصي مانند قتاده و ابوحنيفه و همفکران آنان هستند که دقتي شايسته در باب فهم قرآن نداشته و ندارند. در غير اين صورت ، شايسته بود چنين گفته شود: « ليس شيء ابعد من العقل من تفسير القرآن.» بنابراين ، مراد از دور بودن عقل مردان از فهم و تفسير قرآن ، دور بودن درک افراد و گروه هاي خاصي است که قواعد فهم را رعايت نمي کنند و يا از حد فهم ظاهر و تفسير فرا تر رفته ، مدعي درک و فهم همه ي معارف ظاهري و باطني قرآن هستند.
ب: اراده ي خلاف ظاهر در بسياري از آيات : در رواياتي ، سخن از مراد نبودن ظاهر بعضي از آيات به ميان آمده است. چه بسا لفظ آيه اي عام يا مطلق بوده ولي در واقع ، خاص يا مقيد اراده شده باشد. امير المؤمنين عليه السلام در روايتي مي فرمايند : « منه ما لفظه عام متحمل العموم و منه ما لفظه واحد و معناه جمع و منه ما لفظه جمع و معناه واحد و منه ما لفظه ماض و معناه مستقبل .... » ؛ (17) بخشي از آيات قرآن واژگان عام دارد و احتمال عام بودن آن مي رود و برخي از آيات داراي واژه ي مفردي است که معناي جمع دارد وبخشي داراي واژه ي جمع است که معناي مفرد دارد و بخشي داراي صيغه ي ماضي و (حال آنکه) مقصود از آن مستقبل است. در اين گونه روايات، بر اين نکته تاکيد شده که ظاهر برخي آيات مقصود خداوند نيست و چون موارد اين آيات تعيين نشده بنابراين ، فهم هيچ آيه اي براي ما ممکن نيست؛ زيرا در هر آيه اي احتمال اراده ي خلاف ظاهر وجود دارد.
1. احتمال اراده خلاف ظاهر ، ويژه آيات قرآن نيست و در هر سخني - از جمله در روايات - نيز وجود دارد و لازمه ي اين استدلال آن است که روايات - بلکه هر سخني - غير قابل فهم براي ديگران باشد ؛ زيرا در آنها نيز مواردي که اراده ي خلاف ظاهر شده است متعين نيست و اين لازمه باطل را صاحبان اين استدلال نمي پذيرند.
2. صرف احتمال اراده خلاف ظاهر ، در هيچ سخني موجب عدم امکان فهم آن نمي شود ، بلکه روش عقلا در اين موارد آن است که براي فهم آن به بررسي و فحص از قيود مي پردازند تا مقصود را به دست آورند. بنابراين ، در چنين مواردي ابتدا بايد به دنبال مخصص و مقيد و قراين در آيات ديگر و احيانا روايات بود و در صورت نيافتن قرينه اي بر اراده ي خلاف ظاهر ، همان معناي ظاهر را مراد خداوند دانست و به هر حال ، در اين گونه موارد تفاوتي ميان فهم قرآن و روايات و يا سخنان گويندگان ديگر نيست. بر اين اساس ، احتمال اراده ي خلاف ظاهر ، سبب امتناع فهم قرآن نمي شود ، بلکه لزوم پي جويي قراين را ضروري مي سازد.(18)
ج. اهل بيت عليهم السلام سخن گويان راستين قرآن: در روايتي آمده است : « فاستنطقوه و لن ينطق لکم و لکن اخبرکم عنه» ؛ ( 19) آن (قرآن) را به سخن آوريد و هرگز براي شما سخن نمي گويد ؛ اما من از آن به شما خبر مي دهم. و در روايت ديگري ، امام صادق عليه السلام فرموده است : « همانا قرآن مثل هايي براي مردمي است که مي دانند ، نه ديگران و براي مردمي که به شايستگي آن را مي خوانند ( و مي فهمند) آنان کساني اند که بدان ايمان مي آورند و آن را مي شناسد، اما ديگران چقدر (قرآن) برايشان دشوار است و از دل هايشان دور است . از اين رو ، پيامبر صلي الله عليه و آله و سلم فرمود : به راستي که از دل هاي مردم مان چيزي دورتر از تفسير قرآن نيست و در اين وادي همه ي مردم سرگردانند جز آنکه خدا بخواهد و جز اين نيست که خدا با پوشاندن مطالب قرآن خواسته است تا مردم به باب و راه او برسند و او را بپرستند و از راه قرآن به فرمان برداري از بر پا دارندگان کتاب (قرآن) و گويندگان فرمان او برسند و آنچه از قرآن که به (فهم) آن نيازمندند از آنان جويا شوند نه از خود .... به راستي مردم در دانش کتاب (قرآن) همگون نيستند .... نه بر (فهم) آن توانايي دارند و نه بر تاويل آن ، جز از مرز و راهي که خدا براي آن قرار داده است.» (20)
مدلول اين گونه روايات آن است که قرآن کريم براي عموم مردم صامت بوده و فهم مطالب آن ويژه پيشوايان معصوم عليهم السلام است. خداوند اين دانش را در اختيار آنان قرار داده تا مردم به آنان مراجعه کرده و از اين طريق با معارف قرآن آشنا شوند. بنابراين ، کسي نمي تواند بدون مراجعه به معصومان عليهم السلام از قرآن بهره گيرد.
نقد : ظاهر اين روايات با بعضي از آيات قرآن (21) ناسازگار است. افزون بر اين ، روايات متعددي نيز در برابر آن قرار دارند ؛ مانند رواياتي که قرآن را کتابي گويا معرفي مي کند : « کتاب الله بين اظهرکم ناطق لا يعيي لسانه» ؛(22) کتاب خدا در ميان شماست، گوينده اي که زبانش به لکنت نمي افتد. يا «ينطق بعضه ببعض و يشهد بعضه علي بعض»؛ (23) بعضي از آن به بعضي ديگر گويا مي شود و بعضي از آن گواه بعضي ديگر است. و نيز رواياتي که قرآن را ملجا و راه گشاي مسلمانان در تاريکي فتنه ها مي دانند ؛ مانند: « فاذا التبست عليکم الفتن کقطع الليل المظلم فعليکم بالقرآن» ؛(24) هر گاه فتنه ها چون پاره هاي شب تار بر شما مشتبه شد بر شما باد به قرآن و رواياتي که به تدبر و فهم قرآن فرمان مي دهد: «تدبروا القرآن و افهموا آياته» ؛(25) در قرآن بينديشيد و آياتش را بفهميد. اين روايات همه بر امکان فهم قرآن دلالت دارند. بنابراين ، معناي روايات سخن گويي اهل بيت عليهم السلام از قرآن ، انحصار فهم مراتب ويژه اي از قرآن (مانند معاني باطني و پي بردن به حقيقت معارف قرآني) به آنان است يا آنکه مخاطبان اين گونه روايات ، گروه هايي بوده اند که شرايط لازم براي تفسير و فهم کلام خدا را نداشته اند.
پي نوشت :
1- اين مقاله بخشي از اثر در دست چاپ حضرت استاد آية الله مصباح به نشاني زير مي باشد : محمد تقي مصباح ، قرآن شناسي ، تدوين و نگارش غلامعلي عزيزي کيا ، ج 2 ، درس دوم و سوم.
2- براي آگاهي بيشتر در اين باره ر.ک . ريچارد اي پالمر ، علم ، هر منوتيک ( نظريه ي تاويل در فلسفه هاي شلاير ماخر، ديلتاي ، هايدگر ، گادامر ) ، ترجمه ي محمد سعيد حنايي کاشاني (تهران ، هرمس ، 1377) ، ص 165 / نيچه و ديگران. هرمنوتيک مدرن گزينه ي جستارها ، ترجمه ي بابک احمدي و ديگران ( تهران ، مرکز نشر ، 1377) ، ص 12 و 13 / محمد مجتهد شبستري ، هرمنوتيک کتاب و سنت ( تهران ، طرح نو ، 1379) ، ج چهارم ، ص 258 و 259 و 298 و 301 / همو ، نقدي بر قرائت رسمي از دين ( تهران ، طرح نو ، 1379)، ص 38و 329.
3- براي آگاهي بيشتر ر.ک. نعمت الله جزايري ، منبع الحياة ، چاپ شده در پايان رساله ي الشهاب الثاقب فيض کاشاني ( بيروت ، مؤسسه ي الاعلمي للمطبوعات ، 1401) / يوسف بحراني ، الخدائق الناضرة ( قم ، جماعة المدرسين ، بي تا ) ، ج 1 ،ص 26 ،30 و 32/ همو ، الدرر النجفية ( بي جا ، مؤسسة آل البيت ، بي تا ) ، ص 169 و 171 به بعد.
4- براي آگاهي از اين ديدگاه بنگريد به : يوسف بحراني ، الدرر النجفيه ، ص 170 / محمد امين استرآبادي ، الفوائد المدينه ( بي جا ، دارالنشر لاهل البيت ، بي تا ) ، ص 47 و 128 / شيخ حر عاملي ، وسائل الشيعه ( قم ، آل البيت ، 1414) ط . الثانية ، ج 27 ، ص 176.
5- براي آگاهي از اين ديدگاه ر.ک . تفسيرهاي عرفاني، از جمله تاويلات ملا عبدالرزاق کاشاني که در نسخه ي چاپي به خطا با عنوان تفسير القرآن الکريم ، به محي الدين بن عربي ، نسبت داده شده است.
6- اين دليل در کتاب هاي اصول فقه ، نقل و نقد شده است. براي آگاهي بيشتر ر.ک. محمد کاظم آخوند خراساني ، کفاية الاصول (بي جا ، مؤسسة آل البيت ، بي تا)، ج 2 ، ص 60 / سيد محمد باقر صدر ، دروس في علم الاصول ( بيروت ، دارالکتب اللبناني مکتبة المدرسة ، 1406) ط ، الثانية ، ج 1، ص 273.
7- واژه ي مسّ به معناي تماس دو چيز به يکديگر است ، چه در ميان دو امر عيني و چه ميان امري عيني با ذهني ( مانند درک با حس لامسه) اما در مورد فهم و درک مفاهيم ( علم حصولي) به کار نرفته است. براين اساس ، مراد از مس قرآن ، يا تماس بدن انسان با نوشته قرآن است که در اين صورت «لا» در جمله ي « لا يمسه الا المطهرون » ناهيه است و يا آيه ياد شده، جمله ي خبريه به معناي انشا است و در هر دو صورت ، مقصود حرمت تماس بدن انسان با نوشته قرآن است يا آنکه مراد از مس درک حقيقت قرآن با علم حضوري مي باشد.
8- مانند اينکه ضمير « لايمسه» به کتاب مکنون باز گردد و در اين صورت ، سخن مستقيما ناظر به قرآن نيست و آيه ارتباطي به عدم امکان فهم انسان هاي عادي از قرآن ندارد. شايان ذکر است که کلمه ي «مطهرون» نيز داراي سه احتمال است: 1. معصومان؛ 2. پاک شدگان از حدث ( که با وضو يا غسل به طهارت دست يافته اند) ؛3. فرشتگان .
9- بيانات پيامبر صلي الله عليه و آله و سلم در شرح آيات قرآن منحصر به حوزه ي احکام نيست ، بلکه شرح آيات ديگر را نيز شامل مي شود. از جمله اين بيانات در روايتي از ابن مسعود چنين نقل شده که چون آيه ي «الذين آمنوا و لم يلبسوا ايمانهم بظلم» (آنان که ايمان آورده و ايمانشان را به ستم نيالودند) نازل شد ، بر مردم گران آمد و گفتند : يا رسول الله ! کدام يک از ما به خود ستم نکرده است ؟ ايشان فرمود: مفاد آيه آن نيست که شما در نظر داريد؛ آيا سخن بنده ي نيکوکار (لقمان) را نشنيده ايد که « ان الشرک لظلم عظيم» (همانا شرک به خدا ستمي بزرگ است؟) مقصود (از ظلم در اين آيه) شرک است. (ر.ک محمد بن اسماعيل بخاري ، صحيح البخاري «بي جا ، دارالفکر ، 1404»، ج 8 ، ص 54.)
10- احمد طبرسي ، الاحتجاج ( بي جا ، دارالنعمان ، بي تا ) ج 1 ، ص 376.
11- محمد باقر مجلسي ، بحار الانوار ( تهران ، دارالکتب الاسلاميه ، بي تا ) ج 78 ، ص 277.
12- از ديگر آياتي که ممکن است براي اثبات انحصار فهم قرآن به معصومان بدان استدلال شود آيه ي هفتم آل عمران است : «هو الذي انزل عليک الکتاب منه آيات محکمات هن ام الکتاب و اخر متشابهات فاما الذين في قلوبهم زيغ فيتبعون ما تشابه منه ابتغاء الفتنة و ابتغاء تاويله و ما يعلم تاويله الا الله و الراسخون في العلم يقولون آمنا به کل من عند ربنا و ما يذکر الا اولوا الالباب» استدلال به اين آيه ، بر چند فرض استوار است : نخست آنکه مراد از راسخان در علم معصومان عليهم السلام هستند و ديگر آنکه مقصود از تاويل ، تفسير قرآن است و سوم آنکه ضمير « تاويله» به همه ي قرآن باز مي گردد. بنابراين، مدلول آيه آن است که تفسير قرآن را کسي جز خدا و معصومان نمي داند. ولي اين پيش فرض ها محل تامل است و به ويژه مترادف دانستن تاويل و تفسير خطاست. بنابراين ، آيه ياد شده نيز دلالتي بر عدم امکان فهم ندارد.
13- محمد باقر مجلسي، پيشين ، ج 24 ، ص 237.
14- همان ، ج 92، ص 88. از امام صادق عليه السلام نيز نقل شده که فرمود : « ليس شيء با بعد من قلوب الرجال من تفسير القرآن» ؛ از دل هاي مردان چيزي دورتر از تفسير قرآن نيست. ( همان ، ص 100)
15- همان ، ج 2 ، ص 293.
16- محمد باقر مجلسي، پيشين ، ج 92 ، ص 95 و 100 و 110.
17- همان ، ج 93 ، ص 4.
18- مثلا ، ارده ي خلاف ظاهر از عمومات به اندازه اي است که گفته اند : « ما من عام الا و قد خص» ؛ هيچ ( واژه يا سخن) عامي نيست جز آنکه تخصيص يافته است.
19-نهج البلاغه ، خ 158.
20- محمد باقر مجلسي، پيشين ، ج 92، ص 100.
21- آياتي که در اثبات امکان فهم قرآن به آن استدلال شده است و در متن بدان خواهيم پرداخت ؛ مانند : « افلا يتدبرون القرآن» ( نساء : 82) آيا در قرآن نمي انديشند؟
22- نهج البلاغه ، ح 133.
23- همان .
24- محمد باقر مجلسي، پيشين ، ج 92 ، ص 17.
25- همان ، ج 37 ، ص 132 و 209.
منبع: مجله معرفت شماره 122 /س
{{Fullname}} {{Creationdate}}
{{Body}}